دخترخاله
امیری الان خونه ما بودی.انقد که از صب سرپا بو دی و بازی کردی خسته بودیو بهونه میگرفتی!میگفتی موتول میبردمت رو موتور میگفتی بیشین!ایندا بیشین و اشاره میکردی پشت سرت.منم باید مینشستمو خوشحال میشدی آخرشم بابارو مجبور کردی ببره یدور بزنین.وقتی میخواستین برین خونتونم کلی گریه کردی شبخیر وروجک شیطووووووون ...
نویسنده :
دخترخاله
23:11